جدول جو
جدول جو

معنی خس خسی - جستجوی لغت در جدول جو

خس خسی
کسی که صدای خس خس سینه اش به گوش رسد، فرد دچار تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خس خس
تصویر خس خس
صدای تنفس کسی که مبتلا به تنگی نفس است
فرهنگ فارسی عمید
(خِ خِ)
آوازی که از سینۀ شخصی برآید که مبتلا به نفس تنگی باشد. (ناظم الاطباء) ، حکایت صوت سینۀ سرماخورده گاه تنفس. حکایت صوت سینۀ سخت گرفته. حکایت آواز شش بیمار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ خُ)
کلمه ای که پیاپی با لحنی خاص گویند ایستادن مرغ را تا او را بگیرند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ / کِ)
حمل خاشاک و خاکروبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ خَ)
نوشته ای که حروف آن باریک و کوچک بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
متوفای 1230 هجری قمری / 1815 میلادی، محمدحسن بن محمدمعصوم. از مردم قزوین بود که در کربلا پرورش یافت و در آنجا تحصیل کردو آنگاه بشیراز آمد و در آن شهر سکونت گزید و هم درآنجا درگذشت. از مجتهدان بنام فرقۀ امامی بود که در اصول مهارت داشت. او راست: مصابیح الهدایه فی شرح البدایه از حر العاملی در فقه. تنقیح المقاصد الاصولیه در اصول فقه. کشف الغطاء. و رساله هایی دیگر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 887). رجوع به روضات الجنات 2:15 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
منسوب است به سرخس که شهر قدیمی است به خراسان. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
فرومایگی. پستی. رذالت. حقارت. خست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خط خطی
تصویر خط خطی
نوشته ناخوانا شده بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی که از سینه شخصی بر آید که مبتلا به نفس تنگی باشد کلمه ای پیاپی با لحنی خاص گویند، ایستادن مرغ را تا او را بگیرند کلمه ای پیاپی با لحنی خاص گویند، ایستادن مرغ را تا او را بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیسی
تصویر خسیسی
دون همتی پستی فرومایگی، ممسکی زفتی
فرهنگ لغت هوشیار
گنجشک بسیار کوچک و حشره خوار، سوت سوتک سوتی که از ساقه ی گیاهان به ویژه گندم و جو درست
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بذر گندم آبی با دانه های درشت و مرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
رام، جانوری که با نزدیک شدن به او و نوازش شدن آرام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
دستی دستی، از روی قصد به عمد، آوایی که برای به راه انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
کاری را بدون قصد انجام دادن ۲کار بی هدف ۳گیج گیجی کردن ۴کم
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی خوبی، به خوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
تکرار ترجیع بند و اشعار مراثی به وسیله ی سینه زنان که پس
فرهنگ گویش مازندرانی
قمیش سرنا که آواری اصلی سرنا از آن است، بخشی از ساقه ی جو.، گونه ای گنجشک دم دراز و کوچک که از انگلهای درختان تغذیه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ریه ی چرکی، لفظی برای رام کردن مرغ، به آهستگی کاری را انجام دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که در حال کار خود را به تمارض زده و بر روی زمین دراز
فرهنگ گویش مازندرانی